حسامحسام، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

ღ♥وروجک مـــــــــــــــــــــــــــــــــا♥ღ

م مثل مادر...

//     گفتم مادر! ... گفت: جانم گفتم درد دارم! ... گفت: بجانم گفتم خسته ام! ... گفت: پريشانم گفتم گرسنه ام! ... گفت : بخور از سهمِ نانم ... ... ... ... گفتم كجا بخوابم! ... گفت: روي چششمانم اما يك بار نگفتم: مادر من خوبم شادم...! هميشه از درد گفتم و از رنج   به سلامتي مادر واسه اينكه ديوارش از همه كوتاهتره! به سلامتي مادر بخاطر اينكه هيچوقت نگفت من هميشه گفت بچه هام... به سلامتي مادر بخاطر اينكه هميشه از غمهامون شنيد اما هيچوقت از غمهاش نگفت به سلامتي مادر بخاطر اينكه از سلامتيش براي سلامتي بچه هاش هميشه گذشته به سلامتي مادر بخاطر زندگي كه همراه با شادي و اميد و مهربوني بهمون ميده به ...
4 خرداد 1391

هفته 32

الهی قربون پسر وروجک خودم برم چطوری قند عسل مامان ؟میدونم حالت خوبه این قدر وول میخوری ههه اول از همه بگم امروز روز مادر بود و امسال یه حس قشنگی داشتم به خاطر وجود شما توی دلم (: این روز رو به همه ی مامانای گل حال و آینده تبریک میگم امروز شنبه بود عسیسم و من وقت دکتر داشتم با بابایی رفتیم الان تازه برگشتیم رفتم صدای قلب خوشملتو شنیدمو خیالم راحت شد خانوم دکتر هم راضی بود گفت همه چی خوبه معاینه کرد و گفت احتمالا شما حدود 2 کیلو هستی و یه سونو هم نوشت برا دوهفته دیگه بریم ببینیم شما جیگری در چه وضعیتی هستی (: قلبون پسرم برم داره بزرگ میشه و رشد میکنه بخولمت نفسم...نمیدونم چرا این روزا میگذره و به اومدنت نزدیکتر میشیم من استرسم بیشتر ...
23 ارديبهشت 1391

ماه هشتــــــــــــــــــــــــــــــــم

                                           سلام جیگر مامان خوبی؟ منو بابایی هم خوبیم عزیزم نفس مامان اومدیم هفته 31 یعنی وارد ماه شدیم قربونت برم چیزه دیگه ای نمونده به سلامتی 9 هفته دیگه هوووووووووووورا این دوروزه خیلی نگرانت بودم تکونات کم شده باز داری وروجک بازی درمیاری !!!!!!!!!! دیشب موقع خواب یهو شروع کردی به شیطونی تا ساعت 3و نیم بیدار بودیم ولی بابایی خوابیده بود خسته بود ولی شما کماکان منو بیدار نگه داشتی و منم خیلی لذت میبردم و باهات حرف میزدم جیگرم تو هم که هی خودتو لوس کن مگه دختری ههههههههههه راستی 5 شن...
19 ارديبهشت 1391

هفته ی آخر ماه هفت

سلام نفس مامانی الهی قلبونت بلم که به حرفام گوش میدی و منو اذیت نمیکنی همیشه بعد غذا خوردن منتظر تکونات هستم وقتی تکون نمیخوری باهات حرف میزنم تو هم منو اذیت نمیکنی و زودی جوابمو میدی از بس آقایی پسرم (: چقدر دوست دارم خیلی وابسته ات شدمممممممم همش روز شماری میکنم کی بشه هفته 40 وووووووووی تو رو بغل کنم بوست کنمممممممم نمیزارم کسی بهت دست بزنه همش بغل خودمی خسیسم هههههههه هر وقت برات قران میخونم تکون میخوری بعنی متوجه میشی عزیز مامان چه قدر تو مهربونی گلم.. شنبه رفتیم با مامانی دکتر یکم طول کشید مامانی خیلی اذیت شد طفلی ولی خودش دوست داشت باهام بیاد ..بیرون نشسته بود صدای قلبتو شنیده بودو از من بیشتر ذوق داشت ههههه قراره سونوی بعد...
13 ارديبهشت 1391

سکسکه...

سلام حسام جیگر مامان...خوبی عزیزم دشب موقع خواب هی شکمم میپرید فهمیدم شما داری سکسکه میکنی خیلی هم طول کشید اینقدر نگرانت بودم گفتم حتما خیلی اذیت میشی ): آخه من خودم موقع سکسکه خیلی اذیت میشم هههه ای ناقلا چه قدر شما دیر میخوابی هر شب تا ساعت 3 و نیم همین طوری پهلوی منو سوراخ میکنی (: بابات هم هی دستشو میزاره و توهم لگد میزنی و بابا هم میخنده نکنه وقتی دنیا بیای همین طوری تا نصفه شب بیدار باشی هااااااا مامانی گناه داره ههههههه البته فکر کنم خوابت به خودم رفته 3 میخوابی 11 بیدار میشی ای شیطون خوب پا به پای مامانت بیداری جواب آزمایش رو هم گرفتم فکر کنم یه ذره کم خونتر شدم ...تا شنبه که برم دکتر ببینم چی میگه راستی پسر قشنگم ب...
5 ارديبهشت 1391

هفته 29

سلام عشق من چطوری؟ الان که دارم برات مینویسم بیداری هااااااا چیکار میکنی تو دل مامان بزرگ شدی یا نه چاق شدی یا نه ؟ البته بزرگ که شدی ماشالله زورت که خیلی زیاد شده گاهی یه لگدایی میزنی که صدام درمیاد و بابایی خوشحال میشه میگه پسرم قویه مثل خودم !!!!! دلم برات پر میکشه هرروز که بیدار میشم خداروشکر میکنم یه روز دبگه رو هم پشت سر گذاشتیم و بهت نزدیکتر شدم همش روزا رو میشمرم که کی تموم میشه فعلا که 84 روز دیگه مونده ووووووووی میدونم خیلی زیاده ولی باید صبر داشته باشیم تا تو کاملا رشد کنی و قوی بشی (: انشالله زودی میگذره عزیزم شنبه رفتیم دکتر و صدای قلبت رو شنیدم ضبط هم کردم هروقت دلم تنگ میشه گوش میدم سرحال میشم (: خاله و دایی و مامانی ه...
31 فروردين 1391

پسرک 6 ماهه من

سلام پسر کوچولوی من چطوری مامانی ؟ قربونت برم ببین چه زود گذشت 6 ماه گذشت و وارد ماه هفتم و هفته 27 میشیم فردا امروز جمعه است 18 فروردین 91 ....انگاری همین چند روز پیش بود که دوستات تو شکم مامانشون تکون میخوردن و من نگران بودم که تو چرا تکون نمیخوری و هر روز منتظر بودم ولی تو هم چند روز بعدش شروع کردی و تا الان که رشد کردی و مردی شدی واسه خودت یه لگدایی میزنی به مامانی که هزار بار قربون صدقه ات میرم چقدر حس خوبیه حسابی شارژ میشم ....انشالله همه ی اون خاله های نی نی سایت که منتظر کوچولوهاشون هستن انتظارشون تموم شه و خبرای خوب بهمون بدن تو این سال جدید تو هم براشون دعا کن پسرم این هفته حدود 900 گرم وزنت میشه جیگرم و داری بزرگ میشی و...
18 فروردين 1391

پسملی جیگر مامان...

سلام عزیز دلم ...خوبی قربونت برم.. من و بابایی هم خوبیم شکر.. عسل من چقدر شما شیطون شدی ماشالله هفته ی پیش روزا تکون نمیخوردی ولی ماشالله چند روزه صبح که میشه منو با لگدای کوچولوت از خواب بیدار میکنی و وادار به صبحونه خوردن اونم منی که هیچ وقت اهل صبحونه نبودم ولی حریف شما نیم وجبی نمیشم که بعدشم همین طوری بیداری تا نهار میخورم دراز میکشم باز شروع میکنی هههه دیگه روزا خواب نداری پسر ...الانم که دارم مینویسم منو شما تنهاییم و شما همین جور وول میخوری قربونت برم...بابایی هم رفته استخر خوش به حالش آها حالا از امروز بگم با بابایی رفتیم سونو گرافی امروز 2 شنبه 22 اسفند 90 بود ساعت 9 وقت داشتیم رفتیم اونجا و نفر سوم بودیم تا رفتم دراز کشید...
3 فروردين 1391

نوروز 91

سلام عزیزم قربونت برم ... اومدم بهت تبریک بگم آره سال جدید شروع شده سال تحویل امسال سه سنبه ساعت 44 :8 بود امسال هم سال نهنگ بود .... منو بابایی خونه ی خودمون سر سفره نشسته بودیم تو هم پیشمون بودی عسلم و بیدار اون روز خیلی شیطونی کردی انگاری میدونستی چه خبره اینم عکس سفره ی هفت سینی که مامان درست کرده : انشالله سال 91 سال پر از خیر و برکت و سلامتی برا همه باشه چند ماه دیگه هم که تیر ماه میشه و انشالله صحیح و سالم میای پیشمون عزیزم دارم لحظه شماری میکنم زودی بگذره   ...
3 فروردين 1391