حسامحسام، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

ღ♥وروجک مـــــــــــــــــــــــــــــــــا♥ღ

هفته 37 جیگری

سلام جیگری من خوبی مامان؟ ما هم خوبیم و منتظر (: خبرای خوبی بود این روزا برای دایی رفتیم خاستگاری انشالله امشب اگه خدا بخواد عقد میکنن و شما هم تو دلمی دعا کن خوشبخت باشن عزیزم راستی امروز یه دوست کوچولو هم پا تو این دنیا میزاره امروز بهراد خاله نسیم متولد میشه انشالله هردوشون سالم باشن ماشالله مامانای تیر ماهی دارن خردادی میشن بعضی هاشون از بس وروجکاشون عجله دارن (: انشالله همه ی دوستات صحیح و سالم بیان بغل ماماناشون تو هم براشون دعا کن عزیزم این شنبه وقت دکتر داشتم جواب آزرو بردم پیشش گفت یکم کم خونم هنوز دوباره آز نوشت که ببینه مشکل چیه برات دعا میکنم و از همه ی دوستای گلمون هم خواهش میکنم برات دعا کنن صحیح و سالم بیای بغلمون نف...
29 تير 1391

دیگه داره تموم میشه انشالله

خوبی عجق من؟نفس مامان دلم خیلی برات تنگ شده (: اومدیم هفته 39 ووووی چیزی نمونده بیای بغلم انشالله شنبه دکتر بودیم صدای قلبتو گذاشت با تمام وجودم حست میکردم و از صدا لذت میبردم تمام وجودم غرق در شادی بود اینقدر خوشحال بودم که حالت خوبه و تا حالا طاقت اوردی و عجله نکردی تا خوب بزرگ شی جیگرم دکتر گفت تا 21ام صبر میکنیم اگه شما نیومدی برا فرداش نامه سزارین میده دیگه برام مهم نیست چه جوری بیای فقط سالم بودنت مهمه عزیزم همه چیزو تحمل میکنم تا پسرکم رو صحیح و سالم در آغوش بگیرم از امروز دقیقا تا 22 ام 9 روز دیگه مونده انشالله تا اون موقع دیگه بغلمی پسرم دیگه بابایی داره روزشماری میکنه ببینتت هر چند هنوزم باور نمیکنم همش فکر میکنم دارم خ...
26 تير 1391

هفته 38

سلام گل پسر مامان خوبی عشقم؟ ووووووی رسیدیم هفته 38 به سلامتی جیگر مامان دلم برات تنگ شده دوست دارم زودی این هفته های آخر هم بگذره و من شما فرشته کوچولومو ببینم دیشب با بابایی راجع به شما صحبت میکردیم میگفتیم که چه قدر دوستت داریم دست خودم نبود از این که این همه دوستت داریم گریم گرفت از شوق دیدن تو از اینکه خدای مهربون چقدر مارو لایق دونسته که یکی از فرشته های آسمونیشو به ما سپرده خدا کنه بتونیم از عهده ی این مسئولیت به خوبی بربیایم خدایا به خاطر همه ی نعمتهایی که بهم دادی هزاران هزار بار ازت ممنونممممممممممممممممممممممم جیگر مامان دو روزه دیگه جشن ازدواج دایی جون هست همه تو حال و هوای جشن هستند به جز من که تمام فکر و ذکرم تویی یعنی نم...
3 تير 1391

لوازم گل پسری ..

اینم از لوازم گل پسرمون دست مامانی و بابایی درد نکنه خیلی زحمت کشیدند...   اینم از لوازم گل پسرمون دست مامانی و بابایی درد نکنه خیلی زحمت کشیدند... پسر قشنگم دیشب لوازمتو آوردیم خونه مامانی و خاله جون هم زحمت کشیدند و چیدند اینم عکساش ببخشید بی کیفیته (:   ...
18 خرداد 1391

ورود به ماه نهم ..

الهی مامان قربونت بره که داری بزرگ میشی جیگر من نفس من میخوام بخورمت از بس شیرینی تو امروز بعد نهار بابایی دستشو گذاشته بود رو شکم من تو هم که هی خود شیرینی میکردی براش بابایی هم ذوق میکرد هی میگفت بیا بیرون دیگه ههههههه جیگر مامان ماه هشت هم تموم شد به سلامتی وارد ماه آخر شدیم و آخرین ماه انتظار که انشالله به خوبی و خوشی بگذره و بپری بغلمون (: امشب خانواده ی مامانی میان خونمون که وسیله های تو رو هم میارن بچینن و من هرروز بهشون نگاه کنم و لذت ببرم (: پسر طلای من دیشب هم ما خونه ی مامانی بودیم رفتیم به آقاجون تبریک بگیم خاله و دوتا وروجک ها هم اومده بودن کلی عکس گرفتیم و خوش گذروندیم مامانی هم یه کیک خشگل برا آقا جون گرفته بود بب...
16 خرداد 1391

روز پدر مبارککککککککککککککککککک

  مـَـرد شدن حـاصل ِ یـک لقـاح ِ اتفـاقی ست  ! امــا مـَـرد بار آمــدن و زیستــن  حاصل ِ تلاش و غلبــه بر سختــی هــاست، و مـَـردی جـاودانه شدن  ... حـاصل ِ یک عـُـمر نیــک نـــامی ست ... همسر عزیزم , مرد زندگی من با یک دنیا عشق این روز رو بهت تبریک میگم عزیزم خیلی دوست دارم امیدوارم بتونم زحماتت رو جبران کنم... امسال اولین سالیه که همسرم پدر هم شده (: همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم  که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…  ولی پدر ... یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند  خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست  ...
14 خرداد 1391

هفته ی 35 (:

خوب به سلامتی رسیدیم هفته 35 خیلی خوشحالم اصلا باورم نمیشه فقط 5 هفته ی دیگه مونده چه قدر سریع گذشت انگار همین دیروز بود فهمیدم تو توی دلمی اون موقع میگفتم چه راه طولانی در پیش دارم ولی نمیدونستم به این زودی گذشت و من یه عالمه کار ناتموم دارم که دوست دارم قبل از اینکه تو بیای همه رو انجام بدم وروجک من انشالله برسم به همشون جمعه خونه ی مامانی بودیم یه جشن کوچولوی سیسمونی هم گرفتیم که انشالله وسایلتو بیاریم خونه عکس میگیرم میزارم برات یادگاری بمونه (: خیلی خوش گذشت بهمون همه به من و بابایی میگفتن پدرو مادر داماد هههههههه انشالله دومادیتو ببینیم جیگرم امروز هم از صبح داشتم خونه رو مرتب میکردیم و وسایلارو جابه جا کردیم با بابایی که جا ...
14 خرداد 1391