حسامحسام، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

ღ♥وروجک مـــــــــــــــــــــــــــــــــا♥ღ

40 روزگی عشقم

سلام جیگل مامانی 40روزگیت مبارک گلم... نفس مامان چند روزه خیلی گریه میکنی منم خیلی ناراحتم و نگرانتم فکر میکنم دلت درد میکنه آخه هر کاری میکنم آروم نمیشی خدا کنه زودی خوب شی عزیزم مامانی طاقت نداره گریه های شمارو ببینه کم کم داری یه صداهایی از خودت درمیاری منو بابایی حسابی کیف میکنیم دیگه بابایی دلش نمیاد بره سرکارش همش میاد پیش شما عشق مامان بابایی وروجکم چند تا عکس ببینیم           ...
18 مهر 1391

این روزها..

سلام گل پسرم عشق مامان(: حسام جونم امروز 17 روزه که اومدی پیشمون عزیزم چه قدر زود میگذره  از روزای که گذشت بگم.. شما از روز سوم تولدت زردی گرفتی و بیمارستان بستری شدی که خیلی برای مامانی خاطره ی بدی بود تا الان که 17 روزت شده همه نگرانت هستن و هی زنگ میزنن خونه و حالتو میپرسن خداروشکر خداروشکر از دیروز زردیت خیلی کمتر شده چشات خیلی زرد بود الان سفید شده خیالم راحت شد که خوب شدی دیشب عزیز میگفت دیگه به قرص ندم ولی امروزم میدم (: اینم عکسی که تو دستگاه بودی الهی بمیرم ): عزیز روز دهم رفت خونشون ولی هرورز میاد بهمون سر میزنه و دلگرمیه برای من خیلی با دیدنش روحیه میگرم دستش درد نکنه خیلی تو این مدت کمکمون کرد و هیچ وقت منو باب...
18 مهر 1391

1ماهگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

سلاممممم ما اومدیم ببخشید دیر اومدیم... حسام من 1 ماهه شد دیگه داره کم کم بزرگ میشه قربونش برم قدش شده 56 سانت فداش بشم (: خدایا شکرت الان 1 ماه که پسرکم پیش ماست نگاش که میکنم باورم نمیشه این وروجک همونه که 9 ماه با من بود خدا جون خودت پسرمو حفظ کن ... هر چی میگذره شیطون تر میشی و ساعت خوابت کمتر دیگه وقتی بیداری دوست نداری تنها باشی حتما باید یکی پیشت باشه و بغلت کنه راستی پستونک هم قبول کردی خدا خیرت بده مادر روز 18 مرداد تولد یک ماهگیت بود پسرکم عصرش منو بابایی و عزیز بردیمت برای ختنه اونجا خیلی پسر خوبی بودی فقط برا آمپول بی حسی گریه کردی بعدش آروم بودی من که نتونستم بیام داخل اتاق بیرون نشسته بودم و برات دعا میخوندم عزیز ...
18 مهر 1391

2ماهگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

سلام عشق مامانی گل پسرم دوماهگیت مبارک عزیزم ماشالله ماشالله بزرگ شدی آقا شدی روزا داره مثل برق میگذره و روز به روز شیرین تر میشی و خودتو لوس میکنی برا مامان و بابا باهات حرف میزنیم نگاه میکنی و صدا از خودت درمیاری برامون میخندی عاشق خنده هاتم مامانی همش دستاتو مشت میکنی و اماده خوردن دستاتی ولت کنیم شروع میکنی به ملچ و ملوچ دستات اون موقع میخوام قورتت بدم وقتی برات آهنگ میزارم آروم میشی خیلی خوشت میاد از آهنگ (: شبا هم با لالایی خوابت میبره هر شب ساعت ٢ میخوابی دیگه خودمونم بکشیم زودتر نمیخوابی عزیزم دوست ندارم این روزا تموم شه خیلی دوست دارم پسرکم شدی تمام زندگیم یک لحظه هم نمیتونم ازت دور باشم وقتی زیاد میخوابی دلم برات ...
18 مهر 1391

واکسن دوماهگی

سلام قربونت برم 20 ام تیر بردیمت با عزیز جون واکسنت رو زدیم راحت شدم چه قدر میترسیدم ووووی الهی بمیرم برا پسرکم فدات بشم موقع واکسن پیشت بودم باهات حرف میزدم اینقدر گریه کردی اشکت دراومده بود هلاک شدی بعدش سریع شیرت دادم اومدی بغلم آروم شدی خوابت برد چون بهت استامینوفن داده بودم واقعا که یکی از سخت ترین مراحل نی نی ها واکسن هاشونه!   وای این دوروزی که واکسن زدی بیشتر بیحال بودی و خواب وقتی هم بیدار میشدی شروع میکردی به دلبری کردن نمیدونم تو این دوروز زبونت باز شده بود ههههههه تند تند میخواستی صحبت کنی یه عالمه ازت فیلم گرفتم قربونت برم اینم قبل واکسن اینم بعد واکسن این جای واکسن   ...
18 مهر 1391

پسرکم اومد ..

سلام دوستان مرسی از نظراتتون حسام من روز یکشنبه 18 تیر ساعت ١٥و ٣٩دقیقه با وزن ٣٦٠٠ و قد ٥١ و دور سر ٣٤سانت در بیمارستان بنت الهدی مشهد با زایمان طبیعی تو 39 هفته و 2روز دنیا اومد (: اینم اولین عکس آقا حسام تو بیمارستان خدایا شکرت .......... خدایا به خاطر همه ی نعمتهایی که بهمون دادی شکرت ممنونم ازت که حس زیبای مادر شدن رو تجربه کردم.... پسرم منو بابایی عاشقتیممممممممم ببخشید دیر آپ کردم پسرم زردی گرفته بود دوروز بیمارستان بستری بود خداروشکر الان بهتره     ...
2 شهريور 1391