واکسن دوماهگی
سلام قربونت برم
20 ام تیر بردیمت با عزیز جون واکسنت رو زدیم راحت شدم چه قدر میترسیدم ووووی
الهی بمیرم برا پسرکم فدات بشم موقع واکسن پیشت بودم باهات حرف میزدم اینقدر گریه کردی اشکت دراومده بود هلاک شدی بعدش سریع شیرت دادم اومدی بغلم آروم شدی خوابت برد چون بهت استامینوفن داده بودم
واقعا که یکی از سخت ترین مراحل نی نی ها واکسن هاشونه!
وای این دوروزی که واکسن زدی بیشتر بیحال بودی و خواب وقتی هم بیدار میشدی شروع میکردی به دلبری کردن نمیدونم تو این دوروز زبونت باز شده بود ههههههه تند تند میخواستی صحبت کنی یه عالمه ازت فیلم گرفتم قربونت برم
اینم قبل واکسن
اینم بعد واکسن
این جای واکسن
امروز که نه دیگه از ساعت 12 گذشته میشه دیروز هههه 21 شهریور تولد مامانی بود
چه حسی خوبی داشتم امسال تو برام بهترین هدیه هستی قربونت برم وجودت بهترین نعمت زندگیمونه خدارو هزاران بار شکر
بابایی خیلی ذهنش درگیره این روزا سرش شلوغه کاراش زیاد شده فکر میکردم یادش رفته باشه ولی وقتی از باشگاه اومد خونه با گل اومد و بهم تبریک گفت یه ساعت خشگل هم هدیه داد دستش درد نکنه همین جا ازش تشکر میکنم