7ماهگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
نفسم 7 ماهه شدنت مبارک...
1 ماهه دیگه هم از با تو بودنمون گذشت خدایا شکرت...
تو این ماه یه اتفاق خیلی بد افتاد اونم از دست دادن یکی از عزیزانمون بود آره حسامم متاسفانه بابا یحیی از پیشمون رفت اونم برا اثر حادثه تصادف... خیلی خیلی سخت بود بابایی که داغون شد چه قدر بهش عادت کرده بودیم هر شب میومد باهات بازی میکرد خیلی دوستت داشت....روحش شاد
تو این ماه پیشرفتهای خوبی داشتی
ماما رو که خیلی وقته میگفتی بابا رو هم یاد گرفتی رو حرف م فتحه میزاری و میگی
از روز 5شنبه سینه خیز میری هرروز سرعتت بیشتر میشه ماشالله دیگه از دست تو نمیتونیم غذا بخوریم میای حمله میکنی به سفره وروجک
عاشق کنترل تی وی . موبایل . سیم. تسبیح .پلاستیک . کاغذ و مخصوصا کیبورد هستی تا ببینی دیگه تمومه....
با روروئک که 1 ثانیه طول نمیکشه برسی این ور خونه .چند بار حواسمون نبوده رفتی سیم تلفن رو کشیدی انداختی رو خودت که دیگه اونجا یه پشتی گذاشتیم اینم اولین خرابکاری
دیگه میتونی بیشتر بشینی شده تا 10 مین هم گذاشتم خودت بدون کمک نشستی
پاتوقت کنار میز تی وی هستش با روروئکت میری اونجا پارک میکنی و فیلم میبینی ههه
به تیزر آرم شبکه آی فیلم علاقه مندی هر جا باشی برمیگردی نگاش میکنی
دیگه پسرکم غذاخور شده تا حالا فرنی و حریره و سوپ و زرده تخم مرغ خوردی البته از غذای سفره هم یه کوچولو بهت میدم تا بزاری ما غذا بخوریم 2 روزه بهت بیسکوبیت مادر هم میدم دوست داری
همش هم انگشتای دستت در حال چنگ زدنه عادت کردی میخوای همه چیز رو بگیری
.
.
.
اینجا سینه خیز رفتی تا رسیدی به کنترل
اینجا هم مشغول پلاستیک بازی