پارسال ...

سلام عشقم...

خشگل مامان روز 5 شنبه وقتی اومد روز عرفه بود وای خدا پارسال این موقع چه حسی داشتم چه روز خوبی بود روزی که بی بی چکم مثبت شد و خدا تورو به ما هدیه داد بهترین هدیه ی زندگیمون هر چی به عقب نگاه میکنم باورم نمیشه به این سرعت یکسال گذشت و تو الان بغلمی و روزبه روز شاهد بزرگ شدنت هستم خداروشاکرم به خاطر همه ی زندگیم....

امروز دقیقا 108 روزه شدی نفسم وقتی لباسایی که تنت میکنم میبینم برات کوچیک شدن هم ذوق دارم که گل پسرم داره بزرگ میشه و از طرف دیگه دلم میگیره این روزا زود بگذرن این دوران رو خیلی دوست دارم خیلی بانمک و شیطون شدی همش میخوام گازت بگیرم

جیگر مامان دو هفته میشه وقتی جایی میریم که شلوغ باشه جیغ میزنی و شیر نمیخوری این قدر ناراحت میشم وقتی ساکت نمیشی همه بلند میشن راه ببرنت و من یه گوشه گریه میکنم دلم کباب میشه از اشکات تورو خدا دیگه این طوری گریه نکن من نابود میشم

با خودم گفتم دیگه هیچ جا نمیبرمت تا بزرگتر شه آخه خیلی اذیت میشی جمعه هم گفتم خونه آقا جون نریم که خودشون زنگ زدن و گفتن پاشین بیاین و... ما هم رفتیم فقط دعا میکردم دوباره اون طوری نشی که خداروشکر پسر خوبی بودی همه مواظب بودن زیاد سروصدا نکن تا نترسی هههههههه

خیلی خوش گذشت همه باهم بازی کردیم حدس کلمه مثل فیلم پایتخت هههه خیلی باهال بود

سبحان و سهیل هم میومدن پیشت باهات بازی کنن سبحان یاد گرفته نازت کنه این قدر بانمک شده 8 تا دندون هم دراورده ولی حسابی لاغر شده طفلی به خاطر دندوناش انشالله زودی بزرگ شی و باهم بازی کنین

راستی خیلی دوست داری بشینی ناقلا تا میزارمت رو مبل تکیه میدی و خیره میشی به تلویزیون هر چی میخوام نیبینی میگن خوب نیست ولی مگه میشه این قدر کنجکاو شدی قربونت برم...

 اینجا داری تلویزیون میبینی بغلت میکردیم گریه میکردی..