...
سلام
اول از همه از دوستای مهربونمون که همیشه به وب ما سر میزنند و مارو با نظراتشون شاد میکنن تشکر میکنم ما هم خیلی شمارو دوست داریممممممممممممممم
مممممممم از کجا بگم ....
راه رفتن شما گل پسری داره هرروز بهتر میشه ولی هنوز یاد نگرفتی خودت بلند شی راه بری انشالله کم کم یاد بگیری...اینقدر دوست دارم اون روز برسه که منو شما تنهایی بریم بیرون و شما خودت راه بری آخ که چه لذتی داره آخه بغل کردن شما یکم سخت شده برا من حتما باید بابایی باشه شمارو بغل کنه
مامان و بابا بلدی هااااااا ولی نمیدونم چرا هروقت عشقت بکشه میگی دیروز کلید کردی رو مامان اینقدر گفتی هی تند تند تکرار میکردی منم اینجوری بودم
یه دندون جدید هم امروز صبح دیدم نیش زده دیشب وحشتناک گریه میکردی تا ساعت 2 تا خوابت برد کلا عادت کردیم دیگه هر چند وقت یه بار شما اینجوری میشی اصلا هم ساکت نمیشی خیلی اذیت میشیم همه مون....الهی بمیرم که از درد اینقدر گریه میکنی قربونت بره مامان
خیلی علاقه داری به پرینتر وقتی حواسمون نیست و روشنه میری میزنی رو عدد 99 و بعد دکمه پرینت..
21شهریور هم تفلد من بود برای دومین سال سال کنارم بودی...بابایی خاله رو هم شام مهمون کرد با هم رفتیم پارک کلی با پسرخاله ها بازی کردی و تاب و سرسره بازی کردی با یه دختر خانوم هم دوست شده بودی هی باهاش دکی دکی میکردی اینقدر خوشش اومده بود تقریبا 18سالش بود هی از دور میگفت جووووووون تو هم غش میکردی از خنده چشم بابات روشن
آقاجون اینا مسافرت بودن جاشون خالی بود ..خلاصه خیلی شب خوبی بود و کلی خوش گذروندیم دست بابایی درد نکنه...
این ماه هم برای سومین بار رفتیم به یه قرار نی نی سایتی این دفعه مامانا و نی نی ها بیشتر بودن خاله نسیم و بهراد جون هم از یزد اومده بودن
خیلی خیلی خوش گذشت ...شما هم خیلی پسر گلی بود منو رو سفید کردی
اینم چند تا عکس:
دوستایی که این دفعه بودن: ایلیا جون.مهدیار جون.بهراد جون.کیان جون.کیانا جون.سوگل جون و زهرای عزیزو شما
اینجا هم داری رو کاغذ خط میکشی این همون برگه هایی که پرینت خالی گرفتی ههههه
چند روز هم این روروئک رو تو خونه راه میبردی و خوشحال بودی
اینجا هم موقع قدم برداشتنت بود ..