17و16 ماهگی...
سلام ما اومدیمممممممم بلاخره
این ماه حسام مریض شده بود سرما خوردگی وحشتناک تازه دوروزه خداروشکر خوب شدی و علایم رفته خیلی بد بود یهویی صدات شبیه خروسک شد صبحم که رفتیم دکت رگفت وحشتناک گلوش چرک کرده و یه عالمه آمپول و شربت که اصلا اثری نداشت فقط صدات خوب شد اینقدر بهانه میگرفتی 1ثانیه نمیتونستم ازش جدا بشم خوابم نداشتی از زور سرفه ها نمیتونستی بخوابی الهی بمیرم بلاخره بابا رو فرستادم داروگیاهی یه شربت داده بود که خیلی خوب بود با همون خوب شدی...
از کارات بگم که برا ما خونه زندگی نزاشتی من چیکار کنم وروجک شیطون علاقه شدید داری خونه رو بهم بریزی بعد دلت آروم میشه ومیری سراغ بعدی
اول از کمدت شروع میشه هر چی لباس داری درمیاری خودت میری توش میشینی بعدم تو پذیرایی سراغ مبلا تشکاشونو میاری وسط بازی کردن تمام اسباب بازی ها رو هم پهن میکنی وسط اگه یکی همون موقع بیاد دیگه
خلاصه خیلی خیلی شر و شیطون شدی امروز یه لحظه اومدی تو آشپزخونه هواسم نبود دیدم مایع لباسشویی رو برداشتی تا جای دهنت آوردی میخواستی سر بکشی رسیدمقبلا پشتی میزاشتم الان که اونو میندازیش هیچ جای خونه از دستت امنیت نداره
وووووووی ماه دیگه واکسن داری خیلی میترسم واکسن سختیه
خوب حالا چند تا عکس که آتلیه انداختی رو میزارم فقط فایلاشو نداشتم از رو عکسا انداختم خوب نشده
اینم عکس شما با سید علی جون هست که تو حرم گرفتیم خاله فاطمه از قم اومده بودن دومین بار بود که میدیدمش خانوادگی قرار گذاشتیم ببینمشون خیلی دوست داشتنی بود سید علی دلم براش تنگ شده
اینم کنار آکواریوم بزرگ تو شهر که خیلی تعجب کرده بودی از دیدن ماهی های رنگ و وارنگ